زهیر

من این دو حرف نوشتم چنان که غیر ندانست تو هم ز روی عنایت چنان بخوان که تو دانی

زهیر

من این دو حرف نوشتم چنان که غیر ندانست تو هم ز روی عنایت چنان بخوان که تو دانی

لطفاً پیغام بگذارید

پیغام‌گیر حافظ
رفته‌ام بیرون من از کاشانه‌ی خود غم مخور 
تا مگر بینم رخ جانانه‌ی خود غم مخور 
بشنوی پاسخ ز حافظ گر که بگذاری پیام 
زان زمان کو باز گردم خانه‌ی خود غم مخور


پیغام‌گیر سعدی

از آوای دل انگیز تو مستم 
نباشم خانه و شرمنده هستم 
به پیغام تو خواهم گفت پاسخ 
فلک گر فرصتی دادی به دستم  ....


پیغام‌گیر فردوسی
نمی‌باشم امروز اندر سرای 
که رسم ادب را بیارم به جای 
به پیغامت ای دوست گویم جواب 
چو فردا برآید بلند آفتاب

 

پیغام‌گیر خیام
این چرخ فلک، عمر مرا داد به باد 
ممنون تو‌ام که کرده‌ای از من یاد 
رفتم سر کوچه، منزل کوزه فروش 
آیم چو به خانه، پاسخت خواهم داد


 پیغام‌گیر منوچهری
از شرم، به رنگ باد باشد رویم 
در خانه نباشم که سلامی گویم 
بگذاری اگر پیام، پاسخ دهمت 
زان پیش که همچو برف گردد مویم


 پیغام‌گیر مولانا
بهر سماع از خانه‌ام، رفتم برون، رقصان شوم 
شوری برانگیزم به پا، خندان شوم، شادان شوم 
برگو به من پیغام خود، هم نمره و هم نام خود 
فردا تو را پاسخ دهم، جان تو را قربان شوم!


پیغام‌گیر باباطاهر

تلیفون کرده ای جانم فدایت 
الهی مو به قربون صدایت 
چو از صحرا بیایم، نازنینم 
فرستم پاسخی از دل برایت

نظرات 1 + ارسال نظر
زهرا 24 آبان 1388 ساعت 01:01 ب.ظ http://zahraebi.blogfa.com

یک کلام ختم کلاک
خییییییییییییییییییییلی خلی
دلم برات تنگ شده
دوست دارم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد