زهیر

من این دو حرف نوشتم چنان که غیر ندانست تو هم ز روی عنایت چنان بخوان که تو دانی

زهیر

من این دو حرف نوشتم چنان که غیر ندانست تو هم ز روی عنایت چنان بخوان که تو دانی

روز پدر مبارک

عیدتون مبارک

بابایی گلم روزت مبارک

                    پدرم روزت مبارک

امسال بابایی من یک کمی در حد خیلی کسالت داشت تازه یه خورده بهتر شده

تا الان فکر نمیکردم این همه به باباییم وابسته باشم و تازه یه چیز مهم رو هم فهمیدم که باباییمم به من وابستس!!

چند روزی که از هم دور بودیم تکون می خورد فوری زنگ میزد کاراشو بهم میگفت و برای یه کارایی هم نظرمو می پرسید که منم سو استفاده میکردم وکلی اذیتش میکردم.

 من و بابایی اونقدر پای تلفن با هم میشستیم گل میگفتیم و گل میشنیدیم که مامانیم به من شک میکرد و هی می پرسید باباته؟؟

آخه گاهی وقتا حرفامون به بیش از نیم ساعتم میکشید. و طبق قراری که گذاشته بودیم بابام هر یک ساعت بهم زنگ میزد و منم فوری با سر میرفتم گوشی رو بر میداشتم یه چند باری که بابام زنگ نزد من زنگ زدم که دعواش کنم که منو فراموش کردی! دیدم بابایی گلم خوابش برده بوده و با زنگ من از خواب پریده !

تازه کلی هم ارتقاع درجه پیدا کردم

باباییم  یه من میگه خانوم دکتر!! آخه سر دارو و عوارض داروها و تداخلاتشون نظریه دادم و کلی هم نذاشتم بعضیا دواهاشونو بخورن!

بابایی زوده زود خوب شوووو دلم می خواد دوباره با تو برم گردش. من دلم مسافرت می خواد.

آخه این چه روزگار نامردیه؟!!

اون موقع که باباییم ناخوش بود و در کنار من نبود من همش تو خونه بودم .

اما حالا که باباییم خونس من کجام؟؟ سر کار ! قبلشم که همش درس

البته مامانی گلم از تو هم ممنون که این همه منو دوست داری!( میبینین چه پررو شدم )

پسر گلم روزت مبارک (تعجب نداره، این اسم جدیده باباییمه )

 

خب دیگه از اینجا به بعد آنیتا دچار توهم می شود !!

و در آخر به اونی که نمی دونم کیه و چند سال دیگه باید به اون هم این روز رو تبریک بگم  از همین الان تبریک میگم!( دست پیش گرفتما )            

 

                       ..... جان روزت مبارک

       من و این نمی دونم کیه؟؟؟؟

 

 

 

 من الان سرکارم و اصلا شک نکنید که من دارم کاری غیر از کار اداری انجام میدم 

کاخی روی آب

 

مثل اینکه دوباره رسیدم به پله اول

اینبار هم اشتباه کردم.

دختر جان، آخه این چه کاریه؟

مگه آدم عاقل روی آب کاخ میسازه؟

                   

 

درسته، من رفتم روی آب یه کاخ ساختم ، یه کاخ بزرگ و با شکوه. ولی چه فایده !

یه موج اومد ، یه موج نه چندان عظیم و همه کاخ منو خراب کرد. حالا باید از اول شروع کنم. از صفر.....

خدایا تو کمکم کن......

اینبار باید برم روی یه کوه محکم و استوار کاخمو بسازم تا دیگه خراب نشه. چون شانس من خیلی خوبه امیدوارم اینبار دیگه زلزله کاخمو خراب نکنه. دیگه قدرت ساختن دوبارشو ندارم.

                     

یک کمی که فکر میکنم می بینم شاید بشه از ویرانه های کاخم استفاده کنم. شاید یه ذره امید باشه!

اینبار درست تر نگاه میکنم و یه جای خوبو انتخاب میکنم.

خدایا از تو کمک می خوام نذار هیچ باد و بارون و زلزله ای کاخمو خراب کنه.

اندر حمایت دختران

 

بیچاره دخترا اگه خوشگل باشن می گن عجب جیگریه! اگه زشت باشن می گن کی اینو می گیره! اگه تپل باشن می گن چه گوشتیه! اگه لاغر باشن می گن چه مردنیه! اگه مودبانه حرف بزنن می گن چه لفظ قلم حرف می زنه! اگه رک و راست باشن می گن چه بی حیاست! اگه یه خورده فکر کنن می گن چقدر ناز می کنه! اگه سری جواب بدن می گن منتظر بود! اگه تند راه برن می گن داره می ره سر قرار! اگه اروم راه برن می گن اومده بیرون دور بزنه ول بگرده! اگه با تلفن کارتی حرف بزنن می گن با دوست پسرشه! اگه خواستگارو رد کنه می گن یکی رو زیر سر داره! اگه حرف شوهرو پیش بکشه می گن سر و گوشش می جنبه ! اگه به خودش برسه می گن دلش شوهر می خواد می خواد جلب توجه کنه ! اگه............چکار کنه بمیره خوبه؟

 

              

 

مردها خوشبخت تر از زنها هستن میگی نه ؟ ببین !

 

اگر مردی زن نگیرد عاقل است ولی اگر زنی شوهر نکند ، «بیخ ریش پدرش مانده» است

اگر مرد شبها تا صبح بیرون از منزل بماند ، «مهمانی» بوده است ولی اگر زن بعد از غروب آفتاب به منزل بیاد «دده» رفته بوده و رفیق دارد

اگر مرد با خشونت صحبت کند «لحن مردانه» دارد و اگر زن با خشونت حرف بزند «بی ادب و دریده» است

اگر مرد ضیف النفس و سهل انگار باشد «جوانمرد» است ولی اگر زن بردبار و با گذشت باشد «بی عرضه و شلخته» است

اگر مرد ساعتها با کسی در گوشی صحبت کند «کسب اخبار» است و اگر زنی قدری حرف بزند «وراج» است

اگر مرد در حضور دیگران به زنش محبت کند و او را ببوسد «مهربان و وفادار» است ولی اگر زن اینکار را بکند «بی حیا» است

اگر مرد پر خور باشد «خوش اشتهاء» است ولی اگر زن پر خور باشد «شکمو» است

اگر مرد چهل سال داشته باشد «جوان» است و اول چلچلیش ولی اگر زنی سی و پنج سال بیشتر داشته باشد «مادر کامران زرده» است

اگر مرد موهایش سفید شده باشد «پخته و موقر» است ولی اگر زن موهایش قدری خاکستری باشد «عجوزه و پیر کفتار» است

اگر مرد کم حرف باشد «متین و سنگین» است ولی اگر زن کم حرف بزند «از خود راضی و اخمو» است

 

البته من خودم هیچ کدوم از این مشکلاتو ندارما

مادرم روزت مبارک

 

مادر تو فرشته ای

تـــرا ستایش می کنــــم

ترا که قلب سرشـــار و روح بزرگ ودستان گرم و زندگی پرورت چراغ راه ماست

امید و تکیه گاه ما

زندگی و هستی ماست

تـــرا ستایش میکنــــــم

ترا که می بخشایی ومهربانی بی توقعت رانثار میکنی

حجت بی اجر و مزدت را

تـــــرا ستایش میکنم

ترا که می سوزی و میکاهی

و برای مهر ورزیدن نه زمان می شناسی، نی مکان

و نه پشیمانی را پیشه میکنی

تـــرا ستایش میکنم

ترا ای مادر پاک ، ای روحانی پاک

ای سرچشمهء همه مهربانی ها، همه فدا کاریها و همه از خود گذشتی ها

تر ای مادر بخشاینده، ستایش میکنم

بخاطر وجودت که صفای آسمان بهار را دارد

بخاطر قلبت که گستردگی دریای پاک را دارد

و بخاطر دامانت که ما را پروراندو لالایت که نشه خواب را در چشمان ما ریخت

و نگران سرنوشتمان

نگران خوب و بد

نگران خوشحالی و غمها بی پایانمان است

ترا ای مادر، ای روحانی مقدس

ستایش میکنم و در برابر عظمت روح

ودر برابر شکوه رنجهای بی دریغت که

هرگز شکوه ای بهمراه ندارد سر تعظیم فرود آورده و میگویم

مادر! تو فرشته ای

 

مادرم روزت مبارک

بنــــــــــــازم همت والای مــــــــــادر
به قـــــــربان قـــــــد و بالای مـــــادر

تن جـــــان و سر و پایم فــــــدا بـــــاد
بــــــــه راه صبر جـــــــانفرسای مادر

نمی رفتم به خــــواب راحت و خوش
نبــــــود از نغمه یی لالای مـــــــــادر

فــروغش روشنایی بخش جانهــــاست
رخ همر جهـــــــــان آرای مــــــــادر

ادا نتوان کنـــــم حقش ,اگــــــــــر سر
بریزم همچــــــو زر در پـــــــای مادر

به کودک , بـــــوی مادر مـی دهد جان
نگیرد دایه هـــــرگز, جای مـــــــــادر

همه شب دیده گان من , بــــــود باز
که باشد انـــــدر آن , مـــــاوای مـــادر

لبم را بوسه ها مــــــــــــی زد شبانگاه
لب شیــــرین شکـــــــــر زای مـــــادر

می عشق و وفـــــا, درکــام من ریخت
بـــــود این مستی از صهبای مـــــــادر

مــــــرا با شیره ی جان , پرورش داد
دل پر مهــــــــــــر و پرغــوغای مادر

نخستین حـــــــرف را , او یـاد من داد
منم یک قطر ه از در پــــای مـــــــــادر

گلـم با آب مهر ش , چـون عجین گشت
بـــــــه سر باشد مرا , سودای مـــــادر

نبی فـــــــــرموده انــــــدر شــــان مادر
کــــــه جنت هست , زیـــــــر پای مادر

از حسن نعیتی

میخ در دیوار.....

 

میخ در دیوار ...
 
سعی کن  حتماً همه متن را تا آخرین جمله بخوانی. از همه مهمتر جمله آخر است که باید خوانده شود!!!
 
یکی بود یکی نبود، یک بچه کوچیک بداخلاقی بود. پدرش به او یک کیسه پر از میخ و یک چکش داد و گفت هر وقت عصبانی شدی، یک میخ به دیوار روبرو بکوب!
روز اول پسرک مجبور شد 37 میخ به دیوار روبرو بکوبد. در روزها و هفته ها ی بعد که پسرک توانست خلق و خوی خود را کنترل کند و کمتر عصبانی شود، تعداد میخهایی که به دیوار کوفته بود رفته رفته کمتر شد. پسرک متوجه شد که آسانتر آنست که عصبانی شدن خودش را کنترل کند تا آنکه میخها را در دیوار سخت بکوبد...
بالأخره به این ترتیب روزی رسید که پسرک دیگر عادت عصبانی شدن را ترک کرده بود و موضوع را به پدرش یادآوری کرد. پدر به او پیشنهاد کرد که حالا به ازاء هر روزی که عصبانی نشود، یکی از میخهایی را که در طول مدت گذشته به دیوار کوبیده بوده است را از دیوار بیرون بکشد!
روزها گذشت تا بالأخره یک روز پسر جوان به پدرش روکرد و گفت همه میخها را از دیوار درآورده است. پدر، دست پسرش را گرفت و به آن طرف دیواری که میخها بر روی آن کوبیده شده و سپس درآورده بود، برد. پدر رو به پسر کرد و گفت: « دستت درد نکند، کار خوبی انجام دادی ولی به سوراخهایی که در دیوار به وجود آورده ای نگاه کن !! این دیوار دیگر هیچوقت دیوار قبلی نخواهد بود. پسرم وقتی تو در حال عصبانیت چیزی را می گوئی مانند میخی است که بر دیوار دل طرف مقابل می کوبی. تو می توانی چاقوئی را به شخصی بزنی و آن را درآوری، مهم نیست تو چند مرتبه به شخص روبرو خواهی گفت معذرت می خواهم که آن کار را کرده ام، زخم چاقو کماکان بر بدن شخص روبرو خواهد ماند...
 
 یک زخم فیزکی به همان بدی یک زخم شفاهی است. دوست ها واقعاً جواهر های کمیابی هستند ، آنها می توانند تو را بخندانند و تو را تشویق به دستیابی به موفقیت نمایند. آنها گوش جان به تو می سپارند و انتظار احترام متقابل دارند و آنها همیشه مایل هستند قلبشان را به روی ما بگشایند.»
 
 
یک نسخه از این نوشته را برای هرکسی که او را بعنوان دوست می شناسید بفرستید، حتی اگر آنها را برای دوستی که خودش این متن را برای شما فرستاده است، بفرستید. اگر مجدداً این متن به خودتان بازگشت ، بمعنای آن است که شما در یک دایره ای از دوستان خوب قرار گرفته اید.
شما دوست من هستید و من به شما افتخار می کنم.
حالا شما این متن را برای همه دوستان و همه افراد فامیلتان بفرستید.
لطفاً اگر من در گذشته در دیوار شما حفره ای ایجاد کرده ام مرا ببخشید.
 
« پشت سرمن قدم برندار، چون ممکن است راه رو خوبی نباشم، قبل ازمن نیز قدم برندار، ممکن است من پیرو خوبی نباشم ، همراه من قدم بردار و دوست خوبی برای من باش.»

 

 

رنج

رنج

 

من نمی دانم
ـ و همین درد مرا سخت می آزارد ـ
که چرا انسان، این دانا، این پیغمبر
در تکاپوهایش: ـ چیزی از معجزه آن سوتر -
ره نبرده است به اعجاز محبت، چه دلیلی دارد؟
چه دلیلی دارد که هنوز
مهربانی را نشناخته است؟
و نمی داند در یک لبخند، چه شگفتی هایی پنهان است!
من بر آنم که درین دنیا خوب بودن ـ به خدا ـ سهل ترین کارست
و نمی دانم،
که چرا انسان،
تا این حد،
با خوبی بیگانه است.

 



Life is God's gift to you.
The way you live your life is your gift to God.

سال نو مبارک

 

سر سبزترین بهار تقدیم تو باد

آوای خوش هزار تقدیم تو باد

گویند که لحظه ایست روئیدن عشق

آن لحظه هزار بار تقدیم تو باد

 

 

نوروز،
روز تحول زمین و زمان،
و نو شدن اندیشه و اراده،
و رویش جوانه‌های عشق و آرزو،
مبارک باد

 

 

 

تولدم مبارک

 

 

سلام

هی هی هی

 هوووووووورا

تــــولد تــــولد

 تولدم مبــــــارک

مبـــارک مبـــارک

تولدم مبــــــــــارک

برم شمع هام و فوت کنم که صد سال زنده باشم

تــــولد تــــولد

تولدم مبــــــــــارک

 

امروز تولدمه

بلاخره بزرگ شدم

یک سالم بر عمر گرانمایه ام افزوده شد!

و چه زیبا عمری

و چه زیبا سنی...

والا از شما چه پنهون

من دیدم هیشکی مارو تحویل نمیگیره

پس گفتم چی کار کنم؟؟؟

خودم خودمو تحویل بگیرم

و یه تحویل بازار درست و حسابی برای خودم راه بندازم

البته با اجازه دوستان

که مطمئنم اجازه میدن!

خب برم سراغ تحویل ها

 

تحویل شماره 1 :

 

لبخند زدم و آسمان آبی شد

شب های قشنگ مهر مهتابی شد

پروانه پس از تولد زیبایم

تا آخر عمر غرق بی تابی شد!

 

تحویل شماره 2 :

 

روزی که به دنیا اومدم داشت بارون می اومد

اما هیچ ابری توی آسمون نبود

این فرشته ها بودن که گریه می کردن

آخه یکیشون کم شده بود( من بودما )!

 

تحویل شماره 3 :

 

با یه آسمون پر از گلای یاس و میخک

با صد تا دریا پر عشق و اشتیاق و پولک

یه قلب عاشق با یه حس بی قرار و کوچک

فقط می خوام به خودم بگم : تولدم مبارک!

 

تحویل شماره 4 :

 

_________________________________________________________________o__
___________________oo______________________________________o____oo__
_________________ooooo_______________________________oo__oooo___oo__
_______________ooo______________________________ooo_ooooooooooo__oo_
_______________oo________________________o_____oooooooooo__oooo__oo_
________oo_____oo___________________o___oooo__oooooo__ooo____oo__oo_
___ooooooo____oo___________________ooooooooo_oo_ooo___ooo____oooooo_
__oo__ooo_____ooo________ooooo ___oooooo__ooo___ooo____oo_____ooooo__
_oo____ooo____ooo_______o__ooo__oo_ooo___ooo___ooo____oo______ooooo_
_oo____ooo____oo_______oo_ooo_____oooo___ooo___ooo____ooo______ooo__
_ooo___oo____ooo______oo__ooo_____ooo____oo____ooo___ooo_______ooo__
_ooo__ooo____ooo_____oo___oooo____oooo___ooo___ooo___oo________ooo__
__o___oooooooooo____ooo____oo______oo____oo____ooo__oo_________oo___
_______ooo____oo_____oo___ooo__o__ooo___ooo____ooooooo_________oo___
______ooo____ooo____ooo___ooooo___ooo__ooo_____ooo_____________o____
______ooo____ooo____ooo___ooooo____oooooo_____ooo_____________oo____
______ooo____ooo____ooo_oooooo____ooo__________ooo___________oo_____
______ooo____ooo_____oooo_oooo____ooo__________ooo__________oo______
_____ooo_____ooo_____ooo__________ooo__________oo______oooooo_______
______oo_____oooooo_______________ooo_________oooo_____ooooo________
______oo_____o________________ ____ooo_________oooooo________________
___o_ooo_________________________oooo________oooo___________________
_ooooo___________________________oooooo_____________________________
__o_____________________________oooooo______________________________
__________________________________________________ birthday ______
Anita
 

 

خب دست شما درد نکنه

این همه منو تحویل گرفتین

دوستان عزیز من راضی نبودما !

بازم ازتون ممنونم

دیگه من برم با این یک سال بزرگ شدنم

ببینم چی کار میشه کرد

دیگه من بزرگ شدم

در عالمی بودم

دورانی داشتم

چه عالمی بود

پر از عشق  وکودکی

پر از شور بچگی

پر از رویای جوانی

و چه زیبا خاطراتی در ذهن بر جای گذاشت

چه زیبا تجاربی که از ذهن پاک نشد.

 

20 سال از عمرم گذشت

بابابزرگم کجایی؟

من توی این 20 سال یک بارم نتونستم شمارو ببینم!

مامان بزرگام شما کجایین؟

چرا چند ساله که منو تنها گذاشتین؟

آخه بی معرفتا نگفتین دلم براتون تنگ میشه

خودتون که می دونین دل من کوچولوئه

دوستای من کجایین؟

طلوع هسایه و هم مدرسه ای و همبازی من

تو کجایی؟

یادته یه بار زیر آبتو زدم؟

و الان چقدراز این کارم پشیمونم

سوده ی عزیز هم راه مدرسه ی من

امیدوارم تو هم موفق باشی

ریحانه جان تو کجایی؟

چه حال و چه احوال؟

و تو حمـــیده نازنین

که چه زود منو به باد فراموشی سپردی

ولی تو هنوز از یاد من نرفتی

امیدوارم موفق باشی

و یاد شما دوستان دانشگاه به خیر

که دیگه احوالی نمی پرسین

و چه بگویم از هم محله ای ها

که خموشی را ترجیح میدهم به لب گشودن!

 

 

 

الان می فهمم که چقدر تنهام

من هیچ دوستی ندارم !

شاید تا چند ماه پیش چندتایی داشتم

ولی الان مدتیه همه رو دارم خیلی خوب می شناسم

و به این نتیجه مهم رسیدم که هیچ دوست واقعی ندارم

و فکر میکنم این برای یه دختر 20 ساله خیلی بده

البته خیلیا منو دوست دارن

یعنی اینطوری میگن

ولی چه فایده؟؟؟

من اونارو به عنوان دوست واقعی قبول ندارم

خدایا بازم ازت ممنونم

که در این مدت این همه اطرافم رو شناختم.

شکرت

 شکرت

شکرت

و شکر

 

 

این بود انشای من در مورد تولد.....

 

 

شاید فکر کنید که طنزه ؟؟؟

 

شاید فکر کنید که طنزه ولی میشه گفت 80% واقعی ست:


الان حدود 1 سال است که خیلی خسته ام و این هفته آخر هم که دیگه دارم از پا می افتم. چرا؟ همیشه فکر می کردم کمی تنبل ام اما حالا دقیقا حساب کرده ام و متوجه شده ام که خیلی کار می کنم. ببینید ما توی ایران 72 میلیون جمعیت داریم که 13 میلیون اونها بازنشسته هستند. پس می مونه 59 میلیون نفر. از این تعداد، 24 میلیون دانش آموز و دانشجو هستند یعنی برای انجام کارها فقط 35 میلیون نفر باقی می مونند. توی کشور 10 میلیون نفر هم توی ادارات دولتی شاغل هستند که خب عملا کاری انجام نمی دن. پس برای پیش بردن کارها تنها 25 میلیون نفر باقی می مونند. از این 25 میلیون نفر هم تقریبا 4 میلیون نفر آخوند و ملا و سانسورچی اینترنت و نماینده مجلس هستند پس فقط 21 میلیون باقی می مونن و اگر بدونیم که تقریبا 17 میلیون آدم جویای کار داریم، معنیش این خواهد بود که کل کارهای مملکت رو 4 میلیون نفر دارن انجام می دن. اما حدود 2 میلیون نفر هم نیروهای مسلح داریم و این یعنی فقط 2 میلیون نفر نیروی کار باقی می مونن. از بین این دو میلیون نفر، 646.900 عضو پلیس و وزارت اطلاعات و نیروهای سرکوب هستند پس کلا می مونیم 1.353.100. حالا این وسط 649.876 نفر بیمار داریم که قدرت کار ندارند و بار کارهای کشور افتاده روی دوش 806.200 نفر از جمعیت. فراموش کردم بگم که ما حدود 806.186 نفر هم ممنوع القلم، ممنوع التصویر، ممنوع الصدا و دیگر انواع زندانی داریم پس کل کارهای کشور افتاده روی دوش 14 نفر! از این چهار ده نفر 12 تاشون عضو شورای نگهبان هستند و پس متوجه می شیم که کل کارهای کشور افتاده روی دوش دو نفر: من و تو! و تو هم که داری وبلاگ می خونی!

به آسانی میشه .......... ولی به سختی میشه

 

 

 

به آسانی میشه در دفترچه تلفن کسی جایی پیدا کرد
ولی به سختی میشه در قلب او جایی پیدا کرد


به راحتی میشه در مورد اشتباهات دیگران قضاوت کرد
ولی به سختی میشه اشتباهات خود را پیدا کرد

 

به راحتی میشه بدون فکر کردن حرف زد
ولی به سختی میشه زبان را کنترل کرد


به راحتی میشه کسی را که دوستش داریم از خود برنجانیم

کنیم ولی به سختی میشه این رنجش را جبران

 
به راحتی میشه کسی را بخشید

تقاضای بخشش کرد ولی به سختی میشه از کسی


به راحتی میشه قانون را تصویب کرد
ولی به سختی میشه به آنها عمل کرد


به راحتی میشه به رویاها فکر کرد

سختی میشه برای بدست آوردن یک رویا جنگید ولی به

 
به راحتی میشه هر روز از زندگی لذت برد

سختی میشه به زندگی ارزش واقعی داد ولی به

 
به راحتی میشه به کسی قول داد
ولی به سختی میشه به آن قول عمل کرد


به راحتی میشه دوست داشتن را بر زبان آورد

ولی به سختی میشه آنرا نشان داد

 

به راحتی میشه اشتباه کرد
سختی میشه از آن اشتباه درس گرفت ولی به


به راحتی میشه یک دوستی را با حرف حفظ کرد

ولی به سختی میشه به آن معنا بخشید

 


و در آخر :
به راحتی میشه این متن را خواند

ولی به سختی میشه به آن عمل کرد