این چند روز خیلی کار داشتم آخه به طور کاملا غیر منتظره من ، مامان و داداشم رفتیم تبریز و 14 ساعت پیش من تنهایی برگشتم و 10 ساعت دیگه هم باید باز برم مسافرت ولی اینبار مسافرت به ساری!
در مورد صحبتهای استاد مقسمی باید بگم که
ایشون فرمودند : چون توی مدرک بنده کلمه فراگیر ذکر میشه در پیدا کردن کار دچار مشکل میشم.
چون اکثر کلاسها غیر حضوری و یا جلسات کم هستند زیاد جالب نیست
ضمنا چون من کاردانی خوندم ممکنه خیلی از واحدهای منو قبول نکنن و به همین دلایل خوب نیست
در پاسخ به کامنت سروش هم باید بگم که من برای خودم مینویسم و اینجا شده شبیه دفتر خاطراتم و دوست ندارم همه جا برم جار بزنم که من تو دفتر خاطراتم یه اتفاق جدید و نوشتم. هرکسی دوست داشته باشه میاد میخونه و قدمش روی چشم
چند بار خواستم نظرات رو بردارم ولی ….
در آینده شاید یه تصمیم جدی بگیرم
در مورد چشم هم باید بگم من هنوز خیلی چیزها رو نگفتم
مثلا یک عدد شیشه جلو ماشین که گوشه حیاط بود
یا اینکه…. نگم بهتره
ممنون که تشریف آوردین و این دفتر خاطرات رو خوندین…
سلام
خوبه که واسه خودت می نویسی موفق باشی
خوشحال میشم به محفل بی ریا عاشقانه ها بیایی و اگه خوشت اومد همدیگر را لینک بزاریم تا در این دنیا جدیدمون( دنیا وبلاگها دنیا زمزمه ها دنیا دل تنگی ها دنیا حرفای نگفته دنیا الکی خوش بودنها ) با کلام عشق هم صدا بشیم... تا فریادهای دلهای زجر کشیده مان به گوش همه اهالی دهکده عشق برسه و در اوج نبودن سعی کنیم باز هم باشیم به دور از هر گونه هیاهویی... منتظرت هستم اگه عاشقی یا علی... التماس دعا...
سلام دوست عزیز.
می خواستم بدونم که آیا برات مقدوره که قالب وبلاگتو
به من هم بدی یا نه؟
در هر صورت ازت ممنونم.
سلام ... خوبه!!!
موفق باشی
تصمیم جدی؟؟!!