زهیر

من این دو حرف نوشتم چنان که غیر ندانست تو هم ز روی عنایت چنان بخوان که تو دانی

زهیر

من این دو حرف نوشتم چنان که غیر ندانست تو هم ز روی عنایت چنان بخوان که تو دانی

ستاد بحران دانشجویی در خانه ما تشکیل شد

 

یک روز بعد از اولین امتحان لغو شده، زمزمه قطعی گاز  به گوش  رسید.

در نتیجه اعضای خانه تصمیم به تشکیل ستاد بحران در واحدهای مختلف گرفتند.

 

این واحدها شامل :

ü  واحد غذا

ü  واحد نظافت

ü  واحد نان

ü  واحد شادسازی

ü  واحد تامین ویتامین های مورد نیاز (میوه و آجیل) بود

 

فعالیت همه واحدها راس ساعت 12 ظهر آغاز شد.

ساعت 23 فعالیت نیمی از ستاد به اتمام رسید و غذا و نان برای چند روز فراهم شد.

سپس فعالیت واحد شادسازی آغاز شد. این واحد تا 2 ساعت بعد از نیمه شب به فعالیت خود ادامه می داد ......

ساعت 10 صبح زمزمه ها به حقیقت پیوست!

 

 « گاز ما قطع شد » 

 

ما در هاله ای از سرما فرو رفتیم، همه پنجره ها را با پتو پوشاندیم ولی بازهم خانه با فریزر فرقی نداشت!

ستاد بحران جلسه اضطراری تشکیل دلد و تصمیم به جابه جایی موقعیت خود گرفت.

ساعت 4 صبح به تهران رسیدیم.

ستاد بحران متلاشی شد!!

این بود انشای من از تور 4 روزه ساری

 

 

 

امروز خانه ما سفید پوش شد

وقتی تو نیستی
نه هست های ما
چونان که بایدند
نه باید ها...

 

5 هفته دور از خانه بودم ، به قول مادرم دو ماه در خانه نبودم...

ولی بازهم پروژه ها تمام نشد!

شنبه 24 آذر دومین همایش علمی دانشگاه برگزار شد.

 ثمره این همایش سبد گلی بود از طرف دوستان

 

 

 

چند روز بعد، اردو داشتیم.

از ساعت 8 تا 18 در کنار 35 نفر از دوستان، جنگل نور بودیم و دریا.

برنامه به خوبی شروع شد ولی با کمی دلخوری به پایان رسید.

هفته آخر دانشگاه وحشتناک بود. هر روز 8 صبح تا 8 شب دانشگاه بودیم.

آخرین روز نور علی نور بود... کلاس کامپایلر ساعت 17 شروع شد و بدون آنتراک تا ساعت 21:35 ادامه داشت!!

به قول یکی از دوستان :

  سیستم باید قابلیت آنتراک را داشته باشد

  سیستم باید قابلیت لحاف و تشک را برای کلاس های شبانه روزی داشته باشد

 

مثل همیشه آخر حرفم
و حرف آخرم را
با بغض می خورم
عمری است
لبخند های لاغر خود را
در دل ذخیره می کنم :
باشد برای روز مبادا !
اما
در صفحه های تقویم
روزی به نام روز مبادا نیست
آن روز هر چه باشد
روزی شبیه دیروز
روزی شبیه فردا
روزی درست مثل همین روزهای ماست
اما کسی چه می داند ؟
شاید
امروز نیز روز مبادا باشد !

 

درس خوندن دردسر داره، ولی سخت تر میشه اگر چند تا مسئولیت هم در کنار این درس ها داشته باشی.

دنیای من پر از کارهای مختلفی شده که دیگه حتی فرصت نمی کنم به خودم برسم!

همه از من انتظار دارن، به جز خودم

از ابتدا به عنوان فعالیت جانبی وارد عرصه ارتباطات شدم، ولی بعد از چند ماه به جایی رسیدم که این عرصه مهم تر از رشته خودم شد!

 

وقتی تو نیستی
نه هست های ما
چونانکه بایدند
نه باید ها...

فردا اولین جلسه کاری من برگزار میشه

مسئولیت 12 نفر از همکاران در جهت رسیدن به اهداف از پیش تعیین شده به من واگذار شده

و من نمی دانم چه خواهم کرد؟

 

هر روز بی تو
روز مبادا است !

 

و امروز برف آمد و خانه ما را سفید پوش کرد .....