مهم نیست ولنتاین یا سپندار مذگان
هر دوبهانه اند برای اینکه به تو بگویم
بی بهانه دوستت دارم
" هستی لایه لایهاس.تو در تو و پر از راز و البته پیچیده.برای درک اون باید خوب بود .همین...
من فکر می کنم هر کس در هر موقعیت می دونه که خوب ترین کاری که می تونه انجام بده چیه اما مشکل زمانی شروع می شه که آدم نخواد این خوب رو انتخاب کنه.در چنین صورتی او راه رو کمی محو کرده.اگه در موقعیت دوم هم نخواد به خوب تن بده راه محو تر و تاریک تر می شه. وقتی هزار تا انتخاب بد رو به جای هزار تا انتخاب خوب انتخاب کنیم وضع اون قدر آشفته و تاریک می شه که انسان نمی تونه حتی یک قدم به جلو برداره.شبیه قدم زدن در مه می مونه که با هر قدم که برداری راه وضوح بیشتری پیدا می کنه .
خوش بختانه هستی اون قدر سخاوت داره که دائم یک فرصت و یک شانس دیگه به شما می ده تا دوباره از صفر شروع کنید.اما اگه شما در برابر موقعیتی ،خوب رو انتخاب کنید راه اندکی وضوح پیدا میکنه .در موقعیت بعدی احتمالا با شرایط پیچیده تری مواجه خواهید شد که باز هم باید انتخاب کنید.این انتخاب ها مثل دالانی هزار تو همیشه در مقابل شما قرار دارن.با هر انتخاب سرعت شما بیش تر و بیش تر می شه.هر انتخاب درست شتاب شما رو بیشتر میکنه تا اون جا که با سرعت نور هم می تونید پیش برید .
در مقابل ،هر انتخاب بد از سرعت شما کم میکنه. اون ها که دائم به انتخاب های بد دست می زنن وضع تاسف باری پیدا میکنن. اون قدر کند می شن تا کاملا متوقف می شن وبعد شروع می کنن به فرو رفتن.اون قدر فرو می رن تا این که به کلی دفن می شن. برای این آدم ها هم البته که فرصت هست اما اون ها مجبورند مدتی رو صرف این کنن نا خودشون رو از اعماق به سطح برسونن.زندگی مواجهه ابدی آدم هاست با این انتخاب ها
خوش بختانه تشخیص خوب همیشه آسونه هرچند انجام اون به همون اندازه آسون نیست . با هر رفتار ساده و خوب،انسان یک گام پیچیده و ورزیده می شه.چنین به نظر می رسه که این رفتار های ساده و روشن که هر کسی به راحتی اونها رو تشخیص می ده مثل آجر هایی هستند که در نهایت ساختمان بزرگ و پیچیده ای رو به وجود می آرن.تنها نکته مهم اینه که تا رج های پایینی درست کار گذاشته نشه امکان گذاشتن رج های بالایی نیست. منظورم اینه که هر کسی در هر موقعیت می دونه کاری که انجام می ده خوبه یا نه ;کسی که در انجام خوب ها ورزیده بشه کم کم حتی وزن خوب ها رو هم حس میکنه;یعنی از بین چند تا خوب می تونه بهترین رو تشخیص بده . کسی که فقط خوب ها رو انجام می ده به تدریج به یکی از کانون های هستی تبدیل می شه.منظورم از کانون اینه که در هر نقطه که ایستاده می تونه هستی رو در سیطره و فرمان خودش داشته باشه[ ......]
چنین کسانی اصولا به بی نهایتی دسترسی دارند که برای آن بی نهایت انجام چنین کارهایی به شدت ساده س....
هر اندازه که به خداوند باور داشته باشی خداوند همون اندازه برای تو وجود داره . هرچه بیشتر به او ایمان بیاری،وجود و حضور او برای تو بیشتر میشه.
...
گرچه هستی خداوند ربطی به ایمان ما نداره اما احساس این هستی کاملا به میزان ایمان ما مربوطه"
...
"هرچه می نوشمت تشنه ترم ای عطش آورترین آب! ای تلخ ترین شیرینی! ای سبک ترین سنگینی! توغمناک ترین شادی زندگی ام هستی. تو شادی بخش ترین اندوه هستی ام هستی! ای اتفاق ساده پیچیده! چرا مرا نمی سوزانی ای سردترین شعله ی هستی! ای پَرِ سنگین رها شده از گم نام ترین پرنده ی مهاجر هستی! شهر پرنده ها کجاست؟"
به حباب نگران لب یک رود قسم
و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت
غصه هم خواهد رفت
آنچنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند!
روز اول شوخی شوخی جدی شد شوخی ترین جدی عمرم دوست داشتن تو بود و جدی ترین شوخی عمرم از د....
زندگی آرام است، مثل آرامش یک خواب بلند/span>>/>
زندگی شیرین است، مثل شیرینی یک روز قشنگ
زندگی رویایی است، مثل رویای ِیکی کودک ناز
زندگی زیبایی است، مثل زیبایی یک غنچه ی باز
زندگی تک تک این ساعتهاست، زندگی چرخش این عقربه هاست
زندگی مثل زمان در گذر...
در زمان ها ی گذشته ، پادشاهی تخته سنگی را در وسط جاده قرار داد و برای این که عکس العمل مردم را ببیند خودش را در جایی مخفی کرد.
بعضی از بازرگانان و ندیمان ثروتمند پادشاه بی تفاوت از کنار تخته سنگ می گذشتند.
بسیاری هم غرولند می کردندکه این چه شهری است که نظم ندارد. حاکم این شهر عجب مرد بی عرضه ای است و ...
با وجود این هیچ کس تخته سنگ را از وسط بر نمی داشت .
نزدیک غروب، یک روستایی که پشتش بار میوه و سبزیجات بود ، نزدیک سنگ شد. بارهایش را زمین گذاشت و با هر زحمتی بود تخته سنگ را از وسط جاده برداشت و آن را کناری قرار داد.
ناگهان کیسه ای را دید که زیر تخته سنگ قرار داده شده بود ، کیسه را باز کرد و داخل آن سکه های طلا و یک یادداشت پیدا کرد.
پادشاه در آن یادداشت نوشته بود :
" هر سد و مانعی می تواند یک شانس برای تغییر زندگی انسان باشد!!!"
قدیما میگفتن اگه می خوای یک نفر رو بشناسی ببینن دوستش کیه!
من تعریف دوستای تو رو شنیدم
اما ...
فکر کردم شاید تو با اونها فرق کنی!
ماه پشت ابر نموند!
تو هم عین اونها بودی!
واقعا باید حرف قدیمیا رو با طلا نوشت!
و من به تو دنیای کفش رو هدیه دادم در آخرین لحظه!
تو دوره ی تحصن و همایش
زندگی هم شده یه جور نمایش
بس که ادای عاشقی تو دلاست
دلا شبیه پرده ی سینماست
.
.
.
فیلمای عاشقانه هی کات می شه
دلها داره شبیه اورکات می شه
نه اینکه با چت دلا پر مرض شد
عشق فقط لوکیشنش عوض شد
.
.
.
کسی به عاشقا نمی ده سیمرغ
خوش به حال هرچی خروسِ بی مرغ
"مهدی استاد احمد"
هیچ چیز در دنیا ارزش ناراحت شدن را ندارد......
چرا ناراحتی؟ممکن است هر روز فقط با دو حالت رو به رو شوی.......وقتی که حالت خوب است یا وقتی که مریض هستی.
اگر حالت خوب باشد که موردی برای ناراحتی وجود ندارد...اما وقتی مریض هستی....باز هم با دو حالت روبرو می شوی.....حالت اول وقتی است که در حال خوب شدن هستی و حالت دوم وقتی است که داری از دنیا می روی!
اگر حالت رو به بهبودی است که موردی برای ناراحتی وجود ندارد....اما اگر در حال مردن هستی .....باز هم با دو حالت رو به رو می شوی یا به بهشت می روی یا به جهنم.
اگر به بهشت بروی که موردی برای ناراحتی وجود ندارد.اما اگر به جهنم بروی..... آن جا دوستان زیادی در انتظارت هستند که حتی وقت نمی کنی برای آنها دست تکان بدهی!بنابراین وقت زیادی نخواهی داشت که بخواهی ناراحت باشی.پس همیشه شاد باش و بخند.
هرگز برای غروب کردن خورشید گریه نکن چون آن وقت اشکهایت به تو مجال نمی دهد تا زیبایی های ستاره ها را ببینی
به یاد ژانویه 2000 افتادم
زمانی که همه جهان نگران سه تا صفر بودند
زمانی که همه فکر می کردند ممکنه یک فاجعه رخ بده!
ولی هیچ چی نشد!
9 سال از اون روزها گذشته...
این سالها اونقدر با شتاب گذشت که انگار همین دیروز بود!
هر سال هنگام کریسمس یاد اون روزها می افتم و نمی تونم باور کنم که یک سال دیگه هم تموم شده!
و این غافله عمر عجب می گذرد!