راه های به تو رسیدن
محدود است اما من ...
به اندازه ی تمام راه
های
نرسیدن به قلبت
دوستت دارم !!!
چه سبز میشود دلم! چو میکند هوای تو
خـوشـا دلی کـه میتـپـد، همــاره از برای تو
خوشا دلی که جز رضا دمی رضـا نـمیشود
در آتش است دم به دم به عشق جانفزای تو
کبـوتــر دلــم بـبـیـن چـه عـاشقـانه پرکشد
در آسمـــــان آبـــی خــیـــال دلــگـشــای تو
مـرا بـخــوان بــه درگهت کــه بـیقرار بودنم
تـــمـــام هســتیام «رضا» نثار خاک پای تو
گُـل ستــاره میدمـد به یادت از دو دیدهام
قـسـم بـه حـرمتت رضا، رضای من رضای تو
ز مهـــربــانی تو من چه قصهها شنیدهام
ز لـطــف بــینـهـایت و ز بخشش و عطای تو
در انتظار مانـده دل، دل غریـب «نسترن»
امــیــد آنــکه میرسـد بــه درد مـن دوای تو
نمی خوام مانیتورت باشم(رو در روت)
نمی خوام کیبوردت باشم(زیر دستت)
نمی خوام موست باشم(تو مشتت)
می خوام پسوردت باشم همیشه باشم تو فکرت
وحشت از عشق که نه ، ترس ما فاصله هاست .
وحشت از غصه که نه ، ترس ما خاتمه ها ست .
ترس بیهوده نداریم ،صحبت از خاطره هاست .
صحبت از گشتن نا خواسته ی عاطفه هاست .
کوله باریست پر از هیچ که بر شانه ماست
گله از دست کسی نیست،
مقصر دل دیوانه ماست.
قرآن من
شرمنده توام اگر از تو آواز مرگی ساخته ام که هر وقت در کوچه ما آوازت بلند می شود،
می پنداریم
خدا ترا برای مردگان ما نازل کرده است!
قرآن من شرمنده توام اگر تو را از یک نسخه عملی به یک افسانه موزه نشین مبدل
کرده ام.
یکی ذوق می کند که ترا با طلا نوشته،
یکی ذوق می کندکه ترا فرش کرده ،
یکی ذوق می
کند که ترا بر روی برنج نوشته
یکی به خود می بالد که ترا
در کوچکترین قطع ممکن منتشر کرده و....
و آنان که ترا به یک نفس بخوانند، فریاد می زنند " احسنت"...گویی
مسابقه نفس های روزمره می نشینن !
قرآن من شرمنده توام اگر به یک فستیوال مبدل شده ای !
حفظ کردن تو با شماره صفحه،خواندن
تو از آخر به اول صفحه !
ما با قرآن چه کرده ایم
؟؟؟
خوشا به حال هرکسی که دلش رحلی است برای تو.
آنانکه وقتی ترا می خوانند چنان حظ می کنند گویی که قرآن همین الان به ایشان نازل شده است.