زهیر

من این دو حرف نوشتم چنان که غیر ندانست تو هم ز روی عنایت چنان بخوان که تو دانی

زهیر

من این دو حرف نوشتم چنان که غیر ندانست تو هم ز روی عنایت چنان بخوان که تو دانی

عشقولانه

 

 

میون این همه دل ، همه جور و همه رنگ

یه دل ساده می خوام ، مثل آسمون یه رنگ

یه دل ساده می خوام ، یه دلی که دل باشه

میون این همه دل ، غیر آب و گل باشه

دل دریا ، دل رود

دل آبی ، دل آب

دل بی رنگ و ریا ، صاف و ساده بی نقاب

یه دل از همه جدا ، مثل آیینه دیدنی

قصه هاش شنیدنی ، همیشه شکستنی

سخت تنهایی راه

 سخت بی همنفسی

چی میشد یه روز بیاد

اون که نیست مثل کسی

 

 

نظرات 2 + ارسال نظر

سلام شعر زیبایی بود.... نمیدونم اون کس هیچ وقت دیگه نمیاد واسه من... یعنی اومد و زود رفت... برای شما ایشالاه بیاد..........
ای شمع آهسته بسوزکه شب دراز است ای اشک آهسته بریز که غم زیاد است......
دوست داشتی در محفل عاشقانه ها میزبان ترنمت هستم....
تا درودی دیگر به درود... خداحافظ همین حالا... شاد و لحظه ای غمگین نباشی...

به به...این عکسه چیه راستی...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد