زهیر

من این دو حرف نوشتم چنان که غیر ندانست تو هم ز روی عنایت چنان بخوان که تو دانی

زهیر

من این دو حرف نوشتم چنان که غیر ندانست تو هم ز روی عنایت چنان بخوان که تو دانی

عطر بهار نارنج

 

      می سپارمت به عطر بهارنارنجی که هر روز صبح در فضای غربت می پیچد ...

     می سپارمت به سفیدی گلبرگ های پاک اش ...

     می سپارمت به اشک آسمان غربت ...

     می سپارمت به زلالی آب ...

     می سپارمت به ...      

 

تا شاید

 روزی

    یادم کنی 

    ای در یاد مانده !!

  

 

 

 

نظرات 3 + ارسال نظر
سیاوشی 16 اردیبهشت 1386 ساعت 08:33 ب.ظ http://AREZOO62.MIHANBLOG.COM

سلام
می سپارمت به لحظه ها می سپارمت به ناکجاها می سپارمت به خطوط... می سپارمت به .............. نمیدانم...
عالی بود.......

حمیده 18 اردیبهشت 1386 ساعت 04:46 ب.ظ http://aftab2005.blogfa.com

سلام آفتاب به روز شده با عنوان ٍ

لحظه ی مرگمه اگه ارزون بشه گرونی ام....

خوشحال میشم سر بزنید و نظرتونو برام به یادگار بزارید....

وبلاگ سه نقطه مرگ هم به روز شده
http://3noghtehmarg.blogfa.com

حوال یعنی دوست 19 اردیبهشت 1386 ساعت 04:58 ق.ظ http://www.haval.blogsky.com

سلامی چو بوی خوش آشنایی. قشنگ بود. توش احساس بود.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد