زهیر

من این دو حرف نوشتم چنان که غیر ندانست تو هم ز روی عنایت چنان بخوان که تو دانی

زهیر

من این دو حرف نوشتم چنان که غیر ندانست تو هم ز روی عنایت چنان بخوان که تو دانی

حالمان بد نیست

 

حالمان بد نیست غم کم میخوریم

کم که نه هر روز کم کم میخوریم

 

آب می خواهم سرابم میدهند

عشق می خواهم عذابم میدهند

 

خنجری بر قلب بیمارم زدند

بی گناهی بودم و دارم زدند

 

دشنه ای نامرد بر پشتم نشست

از غم نامردمی پشتم شکست

 

عشق آخر تیشه زد بر ریشه ام

تیشه زد بر ریشه اندیشه ام

 

در میان خلق سر در گم شدم

عاقبت آلوده مردم شدم

 

درد می بارد چو لب تر میکنم

طالعم شوم است باور میکنم

 

چند روزیست که حالم دیدنیست

حال من از این و آن پرسیدنیست

 

گاه بر روی زمین زل میزنم

گاه بر حافظ تفال میزنم

 

حافظ شیراز فالم را گرفت

یک غزل آمد که حالم را گرفت

 

" ما ز یاران چشم یاری داشتیم

خود غلط بود آنچه می پنداشتیم " 

 

۳۰

اردیجهنم

۸۶

نظرات 5 + ارسال نظر
محسن 30 اردیبهشت 1386 ساعت 08:33 ب.ظ http://bon

محسن 30 اردیبهشت 1386 ساعت 08:35 ب.ظ http://bon-bast2.blogfa.com

از خودتون بود؟خیلی قشنگ بود فقط کمی ابیاتش زیاد بود و وسطهاش کمی آبکی شده بود
سلام

سیاوشی تنها 1 خرداد 1386 ساعت 07:57 ق.ظ http://arezoo62.mihanblog.com

سلام دوست خوبم از هر کی بود قشنگ بود اگه از خودتون
بود که محشره........... دلت شاد.........

حوال یعنی دوست 2 خرداد 1386 ساعت 01:12 ق.ظ http://haval.blogsky.com

سلام دوست عزیز! چرا اردیجهنم؟ اردیبهشت قشنگ تر نبود؟
در هر حال شعر جالبی بود و فالی که حافظ برات گرفت، این روزها فال همه است.

من 25 تیر 1386 ساعت 09:27 ب.ظ http://blue-stars.blogsky.com

سلام
خیلی زیبا بود
موفق باشی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد