سوت اول زده شد .....
دختر حس عجیبی داشت، عاشق شده بود.
به هر طریقی خواست عشق خود را نشان دهد، نتوانست
چند قدم به پسر نزدیک تر شد
سوت دوم زده شد .....
پسر حضور دختر را در کنار خود متوجه نشد.
دختر غرور خود را زیر پا گذاشت.
خواست حرف بزند
سوت سوم زده شد .....
قطار به حرکت در آمد
همه رفتند و دختر در ایستگاه جا ماند.
قطار میرود
تو میروی
تمام ایستگاه میرود
و من چقدر سادهام
که سالهای سال
در انتظار تو
کنار این قطارِ رفته ایستادهام
و همچنان
به نردههای ایستگاه رفته
تکیه دادهام!
" قیصر امین پور "
لعنت به هر چی عشق وصداقته ...
سلام همسایه جونم
چطوری یاره قدیمی و صمیمی ؟
میبینم که بالاخره یه خونه تکونی کردی و آستین بالا زدی و آپ کردی !
دیگه داشت حوصلم سر میرفت ! چون هر روز سر میزدم به خونت ٬ هر روز روز ملی دختران بود !
یادم باشه روز ملی پسران هم من یه ۲ هفته آپ نکنم تا تو هم سر بزنی و عینه من حالت گرفته شه !
شوخی کردما
فعلا بای
سلام. بسیار استفاده کردم .خیلی زیبا بود
موفق و پیروز باشید
می خواستم برایت ستاره ای بچینم
اما آسمان امشب عریان عریان است...!
درست هزاران شب تاریک و بی امیدی است
که تورا صدا می کنم وتو،
فقط دور از من نشسته ای و شعرهایم را قاب اشک می گیری...!
سلام
من و حریر خوب هستیم
کاش به جای این همه مطلب تخصصی و به روز کردن وبلاگ های دیگر جهت آبرومندی! از دنیای خودت بیشتر می نوشتی اینجا... من اینجا را آخه خیلی بیشتر دوست می دارم. آخه من که سواد کامپیوتری ندارم!