زندگی آینه ای بیش نبود
که در آن صورت خود را دیدم
من درون آینه
مثل گل خندیدم،
مثل پر رقصیدم،
مثل دل لرزیدم
زندگی راه درازیست که من
از درون آینه،
قصه هایش دیدم
من در آن راه دراز
چشمه هایی دیدم
نهرها، باغها، کوههایی دیدم
من در آن راه دراز
صحرایی دیدم
خشکی، قحطی، دره هایی دیدم
من به امید بهار،
برفهایی دیدم
در پی پاییزش،
فصلهایی دیدم
من درون آینه،
همدلی را دیدم
آرزو، ماندن، روییدنی را دیدم
من درون آینه،
بد دلی را دیدم
یاس، رفتن،پژمردگی را دیدم
من درون آینه
خوشتن را دیدم
قافل از خوبی، بدی، آشنایی دیدم
آشنایی که در آن راه دراز
از من و آینه زمن دور تر است
آشنایی که به همراه زمان
از خود و عکس خودش پیرتر است
زندگی آینه ای بیش نبود
به به فوق العادست خانم مهندس
دلم تنگه
سلام خانم مهندس با عرض تبیک پیشاپیش سال نو
شعر اینه شعر منه فرشته در وب لاگ یکی یکدونه دختر
خوسحال میشدم اگر زیر شعر اسم من و وب لاگم رو هم میدیدم
خوشحالم که از شعرم خوشت اومده
سلام دوست عزیز ممنونم که شعر من رو گذاشتین تو وبلاگتون اسم این شعر آینه هست نه زندگی آینه ای بیش ننبود و کاش اسمی از شاعر و یا آدرس از وبلاگمم در کنارش میگذاشتین
ازتون خواهش میکنم اطلاعات من رو در کنار این شعر بنویسید
ممنونم
فرشته- یکی یکدونه دختر - http://onlychild.persianblog.ir/
جالب میبینم که قبلا هم این درخواست رو از شما داشتم اما هنوز تغییری در این نوشته نکرده