زهیر

من این دو حرف نوشتم چنان که غیر ندانست تو هم ز روی عنایت چنان بخوان که تو دانی

زهیر

من این دو حرف نوشتم چنان که غیر ندانست تو هم ز روی عنایت چنان بخوان که تو دانی

مهمون کوچولوی من

 

تمام دغدغه اش رفتن به پارک بود و بازی ...

هروقت کار اشتباهی انجام میداد سریع اعتراف می کرد که شیطون گولش زده!

چقدر راحت به اشتباهاتش اعتراف می کرد ...

هر کسی که حرف دیگری رو گوش نمی داد بهش می گفت زشت شدی!

چه دنیای ساده ای داشت...

چقدر بی ریا بود...

زهرا !

مهمون کوچولوی من ...

فقط سه سالش بود! 

نظرات 1 + ارسال نظر
سودابه 5 دی 1387 ساعت 10:43 ب.ظ http://myschool.javanblog.com

کاش همه با ازین رفتار بچه ها الگو میگرفتیم
زود میبخشیدیم
زود میخندیدیم
زود پشیمان میشدیم
..........................

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد