زهیر

من این دو حرف نوشتم چنان که غیر ندانست تو هم ز روی عنایت چنان بخوان که تو دانی

زهیر

من این دو حرف نوشتم چنان که غیر ندانست تو هم ز روی عنایت چنان بخوان که تو دانی

درس زندگی

در زمان ها ی گذشته ، پادشاهی تخته سنگی را در وسط جاده قرار داد و برای این که عکس العمل مردم را ببیند خودش را در جایی مخفی کرد.  

بعضی از بازرگانان و ندیمان ثروتمند پادشاه بی تفاوت از کنار تخته سنگ می گذشتند.  

بسیاری هم غرولند می کردندکه این چه شهری است که نظم ندارد. حاکم این شهر عجب مرد بی عرضه ای است و ...  

با وجود این هیچ کس تخته سنگ را از وسط بر نمی داشت .  

نزدیک غروب، یک روستایی که پشتش بار میوه و سبزیجات بود ، نزدیک سنگ شد. بارهایش را زمین گذاشت و با هر زحمتی بود تخته سنگ را از وسط جاده برداشت و آن را کناری قرار داد.  

ناگهان کیسه ای را دید که زیر تخته سنگ قرار داده شده بود ، کیسه را باز کرد و داخل آن سکه های طلا و یک یادداشت پیدا کرد. 

پادشاه در آن یادداشت نوشته بود :  

" هر سد و مانعی می تواند یک شانس برای تغییر زندگی انسان باشد!!!"

آخرین لحظه!

قدیما میگفتن اگه می خوای یک نفر رو بشناسی ببینن دوستش کیه!

من تعریف دوستای تو رو شنیدم

اما ...

فکر کردم شاید تو با اونها فرق کنی!

ماه پشت ابر نموند!

تو هم عین اونها بودی!

واقعا باید حرف قدیمیا رو با طلا نوشت!

و من به تو دنیای کفش رو هدیه دادم در آخرین لحظه!

  

کسی به عاشقا نمی ده سیمرغ

تو دوره ی تحصن و همایش
زندگی هم شده یه جور نمایش
بس که ادای عاشقی تو دلاست
دلا شبیه پرده ی سینماست
.  

فیلمای عاشقانه هی کات می شه
دلها داره شبیه اورکات می شه
نه اینکه با چت دلا پر مرض شد
عشق فقط لوکیشنش عوض شد 


کسی به عاشقا نمی ده سیمرغ
خوش به حال هرچی خروسِ بی مرغ 

"مهدی استاد احمد"

برای خودم

هیچ چیز در دنیا ارزش ناراحت شدن را ندارد......

چرا ناراحتی؟ممکن است هر روز فقط با دو حالت رو به رو شوی.......وقتی که حالت خوب است یا وقتی که مریض هستی.

اگر حالت خوب باشد که موردی برای ناراحتی وجود ندارد...اما وقتی مریض هستی....باز هم با دو حالت روبرو می شوی.....حالت اول وقتی است که در حال خوب شدن هستی و حالت دوم وقتی است که داری از دنیا می روی!

اگر حالت رو به بهبودی است که موردی برای ناراحتی وجود ندارد....اما اگر در حال مردن هستی .....باز هم  با دو حالت رو به رو می شوی یا به بهشت می روی یا به جهنم.

اگر به بهشت بروی که موردی برای ناراحتی وجود ندارد.اما اگر به جهنم بروی..... آن جا دوستان زیادی در انتظارت هستند که حتی وقت نمی کنی برای آنها دست تکان بدهی!بنابراین وقت زیادی نخواهی داشت که بخواهی ناراحت باشی.پس همیشه شاد باش و بخند.نیشخند

هرگز برای غروب کردن خورشید گریه نکن چون آن وقت اشکهایت به تو مجال نمی دهد تا زیبایی های ستاره ها را ببینی

دریاب دمی که با طرب می گذرد!

به یاد ژانویه 2000 افتادم 

                        

زمانی که همه جهان نگران سه تا صفر بودند

زمانی که همه فکر می کردند ممکنه یک فاجعه رخ بده!

ولی هیچ چی نشد!

9 سال از اون روزها گذشته...

این سالها اونقدر با شتاب گذشت که انگار همین دیروز بود!

هر سال هنگام کریسمس یاد اون روزها می افتم و نمی تونم باور کنم که یک سال دیگه هم تموم شده! 

و این غافله عمر عجب می گذرد!

ابریست

آسمان دل من پر ابر است
باز هم با یک رعد
بغض من می ترکد...
 


آخر یه روز حاجتمو ازت می گیرم

 

 

بوی سیب و حرم حبیب و حسین غریب و کرب و بلا

زن عشق می کارد و کینه درو می کند

زن عشق می کارد و کینه درو می کند

دیه اش نصف دیه توست  

می تواند تنها یک همسر داشته باشد و تو مختار به داشتن چهار همسرهستی...

برای ازدواجش ــ در هر سنی ـاجازه ولی لازم است و تو هر زمانی بخواهی به لطف قانونگذار می توانی ازدواج کنی!

او کتک می خورد و تو محاکمه نمی شوی!

او می زاید و تو برای فرزندش نام انتخاب می کنی!

او درد می کشد و تو نگرانی که کودک دختر نباشد!

او بی خوابی می کشد و تو خواب حوریان بهشتی را می بینی!!!

او مادر می شود و همه جا می پرسند نام پدر....

و هر روز او متولد میشود

عاشق می شود

مادر می شود

پیر می شود و میمیرد

وقرن هاست که او

عشق می کارد و کینه درو می کند

چرا که در چین و شیارهای صورت مردش به جای گذشت زمان

جوانی بر باد رفته اش را می بیند

و در قدم های لرزان مردش؛گام های شتابزده جوانی برای رفتن

و درد های منقطع قلب مرد؛ سینه ای را به یاد می آورد که تهی از دل بوده

و پیری مرد

رفتن و فقط رفتن را در دل او زنده می کند...

و اینها همه کینه است که کاشته می شود در قلبی مالامال از درد  

علی مولود کعبه است

چون نامه ی اعمال مرا پیچیدند
بردند به میزان عمل سنجیدند
بیش از همه کس گناه ما بود ولی
آن را به محبت علی بخشیدند 


عیدتان مبارک