-
ما ز یاران چشم یاری داشتیم
22 مرداد 1387 19:06
حالمان بد نیست غم کم میخوریم کم که نه! هر روز کم کم میخوریم آب میخواهم، سرابم میدهند عشق میورزم عذابم میدهند خود نمیدانم کجا رفتم به خواب از چه بیدارم نکردی آفتاب؟؟ خنجری بر قلب بیمارم زدند بی گناهی بودم و دارم زدند دشنهای نامرد بر پشتم نشست از غم نامردمی پشتم شکست سنگ را بستند و سنگ آزاد شد یک شبه بیداد آمد،...
-
جدول خاموشی های موقت شهر تهران مناطق 22 گانه
10 مرداد 1387 22:27
منطقه1 روزها برق باشد شبها به علت برهم خوردن مجالس پارتی از ساعت 20 تا 3 صبح برق برود . منطقه 2-3 مانند بالا منطقه 4 روزی نیم ساعت برق نباشد جهت اعمال قانون و یکنواخت سازی . منطقه 5 روز 2 ساعت به اضافه 5 ساعت تنبیه سال 1342 که منطقه به شرکت برق بدهکاربود . ( پرونده موجود است ( منطقه 6 صبح ها که نور کافیست برق نباشد...
-
هر سلامی خداحافظی داره
15 خرداد 1387 23:53
فکر کردم اگر ننویسم زمان دیرتر می گذره فکر کردم اگر ننویسم از ثانیه ها بهتر استفاده خواهم کرد ولی ثانیه ها و ساعت ها و ماه ها گذشت و به ایستگاه های پایانی نزدیک شدم می خواستم از لحظات پایانی بهترین استفاده رو ببرم ولی اونقدر زود گذشت و تموم شد که حتی گذر روزها رو هم متوجه نشدم حالا فقط به اندازه 4 تا امتحان و 3 تا...
-
نرم نرمک میرسد اینک بهار
29 اسفند 1386 13:22
ز کوى یار می آید نسیم باد نوروزى از این باد ار مدد خواهى چراغ دل برافروزى نوروز تنها یک عوض شدن ساده سال نیست. نوروز برای ما یک حس است. یک عشق ٬ همان چیزی که بقول میرزاده عشقی: " با شیر اندرون شود وبا جان بدر رود" . مهم نیست کجا این کره خاکی زندگی میکنی یا چه کسی هستی مهم اینست که نوروز برای تو چیزی است غیراز یک تغییر...
-
ضحاک های امروز
5 اسفند 1386 09:12
اسفند ماه شروع شد بدتر از این نمی شود دوستی ها، درس ها بدتر از این نمی شود اقامت در شهری توریستی بدتر از این نمی شود قدم زدن روی ریل خالی قطار بدتر از این نمی شود ظهر ساعت 12 بدتر از این نمی شود دیدن ضحاک های زمانه بدتر از این نمی شود ثمره شش ماه تلاش را ندیدن بهتر از این نمی شود فرانک فریدون گم کرده بدنبال کاوه گشتن...
-
ستاد بحران دانشجویی در خانه ما تشکیل شد
22 دی 1386 12:24
یک روز بعد از اولین امتحان لغو شده، زمزمه قطعی گاز به گوش رسید. در نتیجه اعضای خانه تصمیم به تشکیل ستاد بحران در واحدهای مختلف گرفتند. این واحدها شامل : ü واحد غذا ü واحد نظافت ü واحد نان ü واحد شادسازی ü واحد تامین ویتامین های مورد نیاز (میوه و آجیل) بود فعالیت همه واحدها راس ساعت 12 ظهر آغاز شد. ساعت 23 فعالیت نیمی...
-
امروز خانه ما سفید پوش شد
12 دی 1386 21:39
وقتی تو نیستی نه هست های ما چونان که بایدند نه باید ها... 5 هفته دور از خانه بودم ، به قول مادرم دو ماه در خانه نبودم... ولی بازهم پروژه ها تمام نشد! شنبه 24 آذر دومین همایش علمی دانشگاه برگزار شد. ثمره این همایش سبد گلی بود از طرف دوستان چند روز بعد، اردو داشتیم. از ساعت 8 تا 18 در کنار 35 نفر از دوستان، جنگل نور...
-
قطار میرود ...
4 آذر 1386 20:56
سوت اول زده شد ..... دختر حس عجیبی داشت، عاشق شده بود. به هر طریقی خواست عشق خود را نشان دهد، نتوانست چند قدم به پسر نزدیک تر شد سوت دوم زده شد ..... پسر حضور دختر را در کنار خود متوجه نشد. دختر غرور خود را زیر پا گذاشت. خواست حرف بزند سوت سوم زده شد ..... قطار به حرکت در آمد همه رفتند و دختر در ایستگاه جا ماند. قطار...
-
روز ملی دختران
21 آبان 1386 18:56
امروز روز ملی منه روز ملی دختران دختران خوب کشورم، روز ملی تون مبارک چرا همیشه باید دختران یادشان باشد که روز و روزگار خوش است وتنها دل آنها دل نیست یادشان باشد جواب کینه را با کمتر از مهر و جواب دو رنگی را با کمتر از صداقت ندهند یادشان باشد باید در برابر فریادها سکوت کنند و برای سیاهی ها نور بپاشند یادشان باشد از...
-
رسانه ای کردن دانش
21 مهر 1386 13:12
صفحه ۹ روزنامه جام جم شنبه ۷ مهر ۱۳۸۶ اینجا ببینید
-
استر از ما پذیرایی نکرد!
11 مهر 1386 17:37
بعد از چند ماه بدقولی بلاخره به دیدار یک دوست رفتم در یک شهر آشنا- همدان روز دوم حضور در این شهر از کنار آرامگاه استر و مردخای، آرامگاه دو تن از بزرگان قوم یهو رد شدیم ولی این بار نتوانستم بی تفاوت عبور کنم جلوی درب آرامگاه پر بود از دستفروش هایی که فلفل همدانی و زردک میخروختند * آقا از کجا وارد آرامگاه بشیم؟ ** کوچه...
-
اعلام ورود به عرصه روزنامه نگاری
10 مهر 1386 12:53
دیروز از مسافرت برگشتم ساعت 6 یک پیامک دریافت شد تبریک میگم پاسخ پیامک : تبریک چی؟ هیچ پاسخی دریافت نشد! ساعت 7 در تماس با یک دوست تبریک میگم، خیلی خوشحال شدم تبریک چی؟ اتفاقی افتاده؟ من کاری کردم؟ یکی به من بگه چه خبر شده؟؟ ** مگه خبر نداری؟ چاپ شد * چی چاپ شد؟ کجا؟ کی؟ ** روز شنبه، روزنامه جام جم، همون مقاله در...
-
زندگی کن
9 مهر 1386 20:43
خدا مشتی خاک را گرفت، می خواست لیلی را بسازد از خود در او دمید و لیلی پیش از آنکه با خبر شود، عاشق شد سالیانی ست که لیلی عشق می ورزد، لیلی باید عاشق باشد عشق فرصت گفتگوست *** لیلی دیگر خسته شده بود و از قصه بیرون آمد قصه نبود، راه بود، خار بود و خون لیلی قصه راه پرخون را می نوشت، راه بود و لیلی می رفت. مجنون نبود...
-
ما بی شناسنامه نیستیم
5 مهر 1386 23:02
ما بی شناسنامه نیستیم اهل قنوتیم ساکن دهستان نیایش و بچه جنوب عشقیم ما ساده نشینان ویرانه فقر و فنائیم ما مثل وضو ساده و پاکیم عین افطار بی آلایش و معصوم ما را می شود در هر جنسی جستجو نمود پشت هر سنگی روئیده ایم بر هر شاخه بر داده ایم ما در این خاک سبز می شویم ما بی شناسنامه نیستیم شهید بهشتی
-
خانه سرد است
1 مهر 1386 23:25
تا دو روز صداش تو گوشم بود آقا... در ذهنم شهرهای دانشجویی رو شهرهای امنی تصور میکردم. ولی بعد از مطلب روز جمعه تمام نظرات و دیدگاه هام عوض شد سنگ، مهمان ناخواندشان بود مجلس بی ریا بود خانه سرد است ناامنی همه چیز روزی سرد می شود ؟ ********************* در پی بگو یانگوم بیاد نبضم بگیره، امروز یک کتاب آشپزی کره ای به...
-
از کجا باید شروع کرد ؟
26 شهریور 1386 00:02
۱- روبروی جام جم یک صندوق صدقات رو مثل درخت کاشته بودن تو باغچه پیاده رو دورشم با شمشاد و میله استتار کرده بودن!! صندوق صدقات بالای شهرم با پایین شهر فرق داره عین آدماشون ... ۲- وقتی آخرین قدم ها رو برای رسیدن بهت برمی داشتم انجیرهای له شده پیاده رو توجهم رو جلب کرد که زیر پای عابرانی مثل من و تو دیگه قابل شناسایی...
-
سنگ فسیل ...
15 شهریور 1386 22:30
امروز , همشهری جوان برای آنکه یک سنگ فسیل شود قرن ها باید بیایند و بروند دریاها باید پر و خالی بشوند آبشارها باید بلند و کوتاه بشوند حتی ممکن است مردم دنیا هم بارها عوض شوند . . . هی! گول سنگ ها را نخوری گول خوشبختی سنگ ها را نخوری برای فسیل شدن تو یک خستگی کافی است
-
گل بی خار
7 شهریور 1386 08:11
بعضی چیزها مثل خار به چشم آدم میروند. بعضی افراد مثل خار به قلب آدم میروند. میگن گل بی خار نمیشه، ولی اگر گل خشکید فقط خارش باقی میمونه و باعث آزار میشه. پس تو نگذار گلت پرپر بشه و خارت باقی بمونه
-
آرامش
7 شهریور 1386 08:02
فکر نمیکردم توی تهران شلوغ جایی به این آرومی هم وجود داشته باشه. خیلی محیط آروم و خوبی بود و چند ساعتی به دور از هیایوی جامعه خلوت کردم. ولی در اون آرامش تکنولوژی سکوت رو برهم زد! یک SMS شگفت انگیز دریافت کردم. شاید اشتباه ارسال شده بود! ولی اگر به درستی به دست من رسیده باشه چی؟! مثل همیشه نمی دونستم .... ولی بعد از...
-
۲۳+۷۷
29 مرداد 1386 23:10
تو فرهنگ تو یک قرن یعنی ۱۰۰ سال ولی تو فرهنگ من یک قرن یعنی ۱۰۰ روز سکوت تو همچنان به سکوتت ادامه بده تا قرن های من به پایان برسه من معنی بی تفاوتی رو نمیفهمم معنی کم محلی ۱۰۰ روز سکوت رو نمیفهمم من مترجم خوبی نیستم پس خودت همه رو ترجمه کن
-
هدیه تکرار نشدنی من
6 مرداد 1386 00:27
سه روز در مسجد ، روزه داری ، به خدا نزدیک تر شدن ، اعتکاف دل من دیر زمانیست معتکف است خودش را کنج وجودم معتکف کرده تلاش خود را می کند که به هدیه های تکرار نشدنی خداوند نزدیک تر شود. پدر و ماردم - هدیه های تکرار نشدنی من - دوستتان دارم.
-
مسیر یابی
4 مرداد 1386 23:45
استاد روش های مختلف مسیریابی رو تدریس می کرد و من در این افکار غرق بودم که چرا برای ورود به قلب آدمها یک مسیر مطمئن وجود نداره !!!
-
بند دل
26 تیر 1386 14:45
بعد از چند ماه رفتم سراغش وقتی بازش کردم دیدم بیچاره بند دلش پاره شده. سیم 5 و 6 گیتارم کاملا از بین رفته بود این اتفاق اولین باری نیست که می افته و همش به خاطر بی توجهی های منه . پدر و مادر عزیزم قول میدم هیچ وقت به شما کم توجهی نکنم تا بند دلتون به خاطر من پاره نشه...
-
اتو کشیدن
25 تیر 1386 21:15
وقتی به خونه می رسم چند تا خط چروک روی لباسم دیده میشه. یکی دو روز اول به روی خودم نمی یارم ولی بعد از چند روز تعداد خطوط برجای مانده از خاطره در کنار مردم بودن آنقدر زیاد میشه که به دنبال یک اتو می گردم تا با حرارتش این خاطرات رو به خورد پارچه بدم! در جامعه بزرگ کشور روزانه چندین طرح تصویب و به اجتماع تزریق میشه و در...
-
حالمان بد نیست
30 اردیبهشت 1386 19:41
حالمان بد نیست غم کم میخوریم کم که نه هر روز کم کم میخوریم آب می خواهم سرابم میدهند عشق می خواهم عذابم میدهند خنجری بر قلب بیمارم زدند بی گناهی بودم و دارم زدند دشنه ای نامرد بر پشتم نشست از غم نامردمی پشتم شکست عشق آخر تیشه زد بر ریشه ام تیشه زد بر ریشه اندیشه ام در میان خلق سر در گم شدم عاقبت آلوده مردم شدم درد می...
-
عطر بهار نارنج
15 اردیبهشت 1386 20:10
می سپارمت به عطر بهارنارنجی که هر روز صبح در فضای غربت می پیچد ... می سپارمت به سفیدی گلبرگ های پاک اش ... می سپارمت به اشک آسمان غربت ... می سپارمت به زلالی آب ... می سپارمت به ... تا شاید روزی یادم کنی ای در یاد مانده !!
-
در مجالی که برایم باقی است
21 فروردین 1386 16:32
در مجالی که برایم باقی است ، باز همراه شما مدرسه ای می سازیم که در آن همواره ، اول صبح به زبانی ساده مهر تدریس کنند و بگویند خدا، خالق زیبایی و سراینده عشق، آفریننده ماست. مهربانیست که ما را به نکویی ، دانایی ، زیبایی ، و به خود می خواند. جنتی دارد نزدیک، زیبا و بزرگ ، دوزخی دارد- به گمانم کوچک و بعید ، در پی سودا...
-
بهارانه
1 فروردین 1386 01:01
سلامم به گرمای قلب تو دوست دلم لحظه ای با دلت روبروست نوروز، روز تحول زمین و زمان، و نو شدن اندیشه و اراده، و رویش جوانههای عشق و آرزو، مبارک باد
-
کلوب
22 اسفند 1385 01:39
امروز بعد از مدتها رفته بودم کلوب که این پیامها رو دیدم دختر ماه اسفند ، پری اشک و لبخند آیینه ی پرستش ، قداست یه سوگند نقاشی قشنگه ، دستای آفرینش وای که چه چیزی چیده ! دستای خوشه چینش تو باغ سبز چشمات ، شعله جوونه کرده خورشید تن طلایی ، پیش تو سیب زرده آدمکای برفی ، می ترسن از نگاهت ستاره ها می سوزن ، تو چشمای سیاهت...
-
تولدم .....
10 اسفند 1385 18:09
یک سال دیگه هم گذشت. بزرگ شدم فقط همین تولد امسال اصلا خوب نیست ! چون در کنار خانواده نیستم از دنیای بچگی دارم دور میشم ولی من اون دنیا رو بیشتر دوست داشتم ازتولد پارسال تا امسال خیلی اتفاقات افتاد در واقع میتونم بگم پرحادثه ترین سال رو دارم پشت سر میگذارم به روزهای آخر سالم داریم نزدیک میشیم چه اسفند ماه پر حادثه ای...