زهیر

من این دو حرف نوشتم چنان که غیر ندانست تو هم ز روی عنایت چنان بخوان که تو دانی

زهیر

من این دو حرف نوشتم چنان که غیر ندانست تو هم ز روی عنایت چنان بخوان که تو دانی

سلام مرموز

 

سلام بر نور و آیینه ، به قلب ما سفر کرده 

سلام ای دوست سلام کلبه

سلام صبح غزل خون و سلام پرچین همسایه

سلام خوشبختی پنهون 

سلام برتو سلام بر ما

سلام ..... 

 

زندگی میگذرد باید رفت

ولی کیفیت این گذر خیلی مهمه

....

رنج

رنج

 

من نمی دانم
ـ و همین درد مرا سخت می آزارد ـ
که چرا انسان، این دانا، این پیغمبر
در تکاپوهایش: ـ چیزی از معجزه آن سوتر -
ره نبرده است به اعجاز محبت، چه دلیلی دارد؟
چه دلیلی دارد که هنوز
مهربانی را نشناخته است؟
و نمی داند در یک لبخند، چه شگفتی هایی پنهان است!
من بر آنم که درین دنیا خوب بودن ـ به خدا ـ سهل ترین کارست
و نمی دانم،
که چرا انسان،
تا این حد،
با خوبی بیگانه است.

 



Life is God's gift to you.
The way you live your life is your gift to God.

به آسانی میشه .......... ولی به سختی میشه

 

 

 

به آسانی میشه در دفترچه تلفن کسی جایی پیدا کرد
ولی به سختی میشه در قلب او جایی پیدا کرد


به راحتی میشه در مورد اشتباهات دیگران قضاوت کرد
ولی به سختی میشه اشتباهات خود را پیدا کرد

 

به راحتی میشه بدون فکر کردن حرف زد
ولی به سختی میشه زبان را کنترل کرد


به راحتی میشه کسی را که دوستش داریم از خود برنجانیم

کنیم ولی به سختی میشه این رنجش را جبران

 
به راحتی میشه کسی را بخشید

تقاضای بخشش کرد ولی به سختی میشه از کسی


به راحتی میشه قانون را تصویب کرد
ولی به سختی میشه به آنها عمل کرد


به راحتی میشه به رویاها فکر کرد

سختی میشه برای بدست آوردن یک رویا جنگید ولی به

 
به راحتی میشه هر روز از زندگی لذت برد

سختی میشه به زندگی ارزش واقعی داد ولی به

 
به راحتی میشه به کسی قول داد
ولی به سختی میشه به آن قول عمل کرد


به راحتی میشه دوست داشتن را بر زبان آورد

ولی به سختی میشه آنرا نشان داد

 

به راحتی میشه اشتباه کرد
سختی میشه از آن اشتباه درس گرفت ولی به


به راحتی میشه یک دوستی را با حرف حفظ کرد

ولی به سختی میشه به آن معنا بخشید

 


و در آخر :
به راحتی میشه این متن را خواند

ولی به سختی میشه به آن عمل کرد

 

قدر لحظات را بدان!

قدر لحظات را بدان!

 

هرگز هیچ لحظه ای عظیم تر از آن لحظه ای که می آید نیست. لحظه ای که به سوی ما می آید به امید لیاقت ما. لحظه های بزرگ می آیند اگر لیاقت بهره گیری شرافتمندانه از آنها را داشته باشیم. به دادمان می رسند وگرنه عقب گرد می کنند،شتابان و در انتظار انسان لایق می مانند.

لحظه های بزرگ مصرفی نیستند، می آیند، می رسند، تو را حرکت می دهند و آنگاه تو می مانی و آنچه بدست آورده ای و یا کوتاهی کرده ای.

 

هیچ لحظه ی عظیمی از کف نرفته است!

حقیقت و رویا

 

 

بین حقیقت و رویا یک دنیا فاصله است

حقیقت پیشه چشمام و رویا دست نیافتنی

حقیقت زندگی من تلخ و رویاش شیرینبه

حقیقت تلخ نزدیکم و از واقعیت رویا دور

ای شیرین ترین رویا هرگز دست نیافتنی نباش

آفتاب نماینده حقیقت و شب نماینده رویاست

پس بیا با هم آفتابی بشیم تا حقیقت روشن شود

وجود خود تو

 

وجود خود تو نشان از زیبائی و مهربانی توست

خوشا به حال آنکه زیبائی چو تو را بیند

خوشا به حال آنکه می داند خدائی جون تو خدای اوست

ای بزرگ تنها! هم بزرگیت زیبا و بدون غرور است و هم تنهائیت مملو از شکوه پر مهرت با بندگانت.

تو آنی که  لحظه ای از بندگانت جدا نیستی و در هر یک ازآنها دوستی با ثباتی.

ای آنکه نه به واسطه قدرتت، نه به واسطه خشمت، نه به واسطه عنایتت، بلکه به واسطه رضایت و بودنت، هر آنچه تو را شاد کند خواهم کرد.

ای صاحب انسان و مَلَک!

ای قدرت مطلق کائنات!

ای خدای کوه، خورشید، دنیا، گُل، پروانه، شبنم!

تو را قسم به وصف بی پایانت

تو را قسم به لحظه دعا

تو را قسم به لحظه توبه

تو را قسم به لحظه گریه

تو را قسم به لحظه ای که دلم شکست

نگذار از تو بخواهم، بیشتر از آنچه که داده ای

 

زلف توام جانا

چون زلف توام جانا، در عین پریشانی

چون باد سحرگاهم، در بی سروسامانی

 

من خاکم و من گردم، من اشکم و من دردم

تو مهری و تو نوری، تو عشقی و تو جانی

 

خواهم که تو را دربر، بنشانم و بنشینم

تا آتش جانم را، بنشینی و بنشانی

 

ای شاهد افلاکی، در مستی و در پاکی

من چشم تورا مانم، تو اشک مرامانی

 

در سینه ی سوزانم، مستوری و مهجوری

در دیده ی بیدارم، پیدایی و پنهانی

 

من زمزمه ی عودم، تو زمزمه پردازی

من سلسله موجم، تو سلسله جنبانی

 

از آتش سودایت، دارم من و دارد دل

داغی که نمی بینی، دردی که نمی دانی

 

دل با من و جان بی تو، نسپاری و بسپاری

کام از تو و تاب از من، نستانم و بستانی

 

ای چشم رهی سویت، کو چشم رهی جویت؟

روی از من سرگردان، شاید که نگردانی

 

 

رهی معیری

 

۲۰ توصیه فقط برای تو

 

 

1.    باازدواج ، مرد روی گذشته اش خط می کشد و زن روی آینده اش (سینکالویس)

2. ازدواج کنید، به هر وسیله ای که می توانید. زیرا اگر زن خوبی گیرتان آمد بسیار خوشبخت خواهید شد واگر گرفتار یک همسر بد شوید فیلسوف بزرگی می شوید( سقراط)


3.قبل از رفتن به جنگ یکی دو بار و پیش از رفتن به خواستگاری سه بار برای خودت دعا کن . ( یکی از دانشمندان لهستانی )

4. من تنها با مردی ازدواج می کنم که عتیقه شناس باشد تا هر چه پیرتر شدم، برای او عزیزتر باشم . (آگاتا کریستی)

5. زن ترجیح می دهد با مردی ازدواج کند که زندگی خوبی نداشته باشد ، اما نمی تواند مردی را که شنونده خوبی نیست ، تحمل کند. ( کینهابارد)

6. اصل و نسب مرد وقتی مشخص می شود که آنها بر سر مسائل کوچک با هم مشکل پیدا می کنند. ( شاو)

7.هیچ زنی در راه رضای خدا با مرد ازدواج نمی کند.( ضرب المثل اسکاتلندی)


8. دوام ازدواج یک قسمت روی محبت است و نُه قسمتش روی گذشت از خطا . ( ضرب المثل اسکاتلندی)

9. زناشویی غصه های خیالی و موهوم را به غصه نقد و موجود تبدیل می کند . (ضرب المثل آلمانی )

10. ازدواج قرارداد دو نفره ای است که درهمه دنیااعتبار دارد. ( مارک تواین )

11. قبل از ازدواج درباره تربیت اطفال شش نظریه داشتم ، اما حالا شش فرزند دارم و دارای هیچ نظریه ای نیستم . ( لرد لوچستر)

12. ازدواج پیوندی است که از درختی به درخت دیگر بزنند ، اگر خوب گرفت هر دو " زنده " می شوند و اگر " بد " شد هر دو می میرند. ( سعید نفیسی )

13. ازدواج بیشتر از رفتن به جنگ " شجاعت " می خواهد. ( کریستین )

14. با همسر خود مثل یک کتاب رفتار کنید و فصل های خسته کننده او را اصلاً نخوانید . ( سونی اسمارت)

15. ازدواج مثل اجرای یک نقشه جنگی است که اگر در آن فقط یک اشتباه صورت بگیرد جبرانش غیر ممکن خواهد بود. ( بورنز )

20. ازدواج ، زودش اشتباهی بزرگ و دیرش اشتباه بزرگتری است . ( ضرب المثل فرانسوی )

17. ازدواج کردن وازدواج نکردن هر دو موجب پشیمانی است . ( سقراط )

18. اگر خواستی اختیار شوهرت را در دست بگیری اختیار شکمش را در دست بگیر. ( ضرب المثل اسپانیایی)

19. مردی که به خاطر " پول " زن می گیرد، به نوکری می رود. ( ضرب المثل فرانسوی )

20. هنگام ازدواج بیشتر با گوش هایت مشورت کن تا با چشم هایت.( ضرب المثل آلمانی)

مردها

 

مردها مثل « مخلوط کن » هستند:
در هر خانه یکی از آنها هست ولی نمیدانید به چه درد میخورد.

 مردها مثل « آگهی بازرگانی » هستند:
 حتی یک کلمه از چیزهائی را که میگویند نمیتوان باور کرد.

 مردها مثل « کامپیوتر » هستند:
کاربری شان سخت است و هرگز حافظه ای قوی ندارند.

 مردها مثل « سیمان » هستند:
 وقتی جائی پهنشان میکنی باید با کلنگ آنها را از جا بکنی.

 مردها مثل « طالع بینی مجلات » هستند:
 همیشه به شما میگویند که چه بکنید و معمولاً اشتباه می گویند.

مردها مثل « جای پارک » هستند:
خوب هایشان قبلا" اشغال شده و آنهائی که باقی مانده اند یا کوچک هستند یا جلوی درب منزل مردم.

 مردها مثل « پاپ کورن » ( ذرت بو داده ) هستند:
 بامزه هستند ولی جای غذا را نمی گیرند.

مردها مثل « باران بهاری » هستند:
 هیچوقت نمیدانید کی می آیند ، چقدر ادامه دارد و کی قطع میشود.

 مردها مثل « پیکان دست دوم » هستند:
ارزان هستند و غیر قابل اطمینان.

 مردها مثل « موز » هستند:
هرچه پیرتر میشوند وارفته تر می شوند.

 مردها مثل « نوزاد » هستند:
در اولین نگاه شیرین و با مزه هستند اما خیلی زود از تمیز کردن و مراقبت از آنها خسته می شوید.

 

 

 

بهانه ای برای آشنایی

 

سلام

با تو دارم گفتنی ها                    در دل این رفتنی ها

با تو می گویم سخن                گوش کن این حرف من

 

معنای لغوی زهیر

 

خورخه لوییس بورخس، مفهوم زهیر را متعلق به سنت اسلامی می داند و حدس می زند در آغاز سده ی هجدهم مطرح شده باشد. زهیر به عربی یعنی بیش از حد تابناک، مرئی، حاضر، چیزی که نمی توان نادیده اش گرفت. چیزی یا کسی که وقتی برای اولین بار با آن ارتباط پیدا می کنیم، کم کم فکر ما را اشغال می کند، تا جایی که نمی توانیم به چیز دیگری فکر کنیم. این حال را می توان سلامت دانست، یا جنون.

فرهنگ نامه پدیده های خارق العاده

فوربور سن پِر، 1953

معنای زهیر رو من از کتاب زهیر نوشته پائولوکوئلیو برداشتم

به همتون این کتابو پیشنهاد میکنم این کتاب بسیار جالبه و بسیار آموزنده

تو پست های بعدی جملاتی از این کتاب براتون می نویسم

 

عشق به خدا

 

اگر کسی بتواند بی قید و شرط، محبوبش را دوست بدارد،عشق به خدا را نشان می دهد.

اگر عشق به خدا را تجلی بدهد، هم نوعش را هم دوست می دارد.

اگر هم نوعش را دوست بدارد، خودش را هم دوست می دارد.

اگر خودش را دوست بدارد، همه چیز برمی گردد سر جای خودش.

تاریخ عوض می شود.

 

تاریخ هرگز به خاطر سیاست یا فتوحات یا فرضیه پردازی یا جنگ عوض نمی شود.از آغاز زمان دیده ایم که این چیزها فقط تکرار می شوند و چیزی را عوض نمی کند. تاریخ وقتی عوض می شود که بتوانیم از انرژی عشق استفاده کنیم، همانطور که از انرژی باد، دریا، یا اتم استفاده میکنیم.

برگرفته از کتاب زهیر